بچه ها من تنهام!!!کمک

                نمی‏دانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما می‏گذرد؛

تا یادم می‏آید،

               چشم انتظار تو بوده‏ام.


مولای من!

             تو در قله‏ای و من در دامنه

 ـ وقتی قله‏ها سلام خود را با جریانِ رود به دامنه می‏ریزند، چشم انتظار پیامی ـ

علامتی از سوی تواَم تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛

گرچه

                 حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من نگنجد.

به شوق تو،

                  پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست.

 

          


نوشته شده در سه شنبه 90/3/31ساعت 10:10 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |


به کنار پنجره ی بسته امید می روم و به آروزهایی که از دور برایم دست تکان می دادند نگاه می کردم،من ازدورسایه ی چیزی را میبینم که با دستهایش مرا میخواند.مــرگ از پنجره بسته مرا میخواند.دگر به این پنجره عادت کرده بودم چرا که از وقت سپیده تا به هنگام غروب به انتظار دو کفش تازه که بیایند و ذهن این جاده های غم آلود را مرور کند،همیشه بر این باور بودم که زمین میداند سینه اش را دو کفش تازه مرور خواهد کرد.دیگر چشم هایم کم سو شده اند اما باز هم به انتظار تو در این جاده های پر غبار می مانم.در کنار این پنجره.من بودم،غم بود،شمع و شب بود.اما دیری نپایید که شب رفت و شمع سوخت وتنها در این اتاق سردو بی روح من ماندم و غم.می خواهم روزی تمام این غم ها را همچون مُشت بر دل سیاه شب زنم و راهی آبادی شوم،که در آن پنجره ای نباشد که کنار آن بر انتظار تکیه زنم.

به امیدآن روز زیبا......


نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت 10:14 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

همیشه دلم پیش خودم گیره !!
نمی دونم ! شاید بخاطره اینه که خودم فقط دلواپسه خودم هستم.
دل آدمهای بیرون هیچ وقت با دل ما یکی نمی شه !!
فقط دوست دارند ما فکر کنیم که به یادشون هستیم !!
یا یه مرضی دارند که دوست دارند خودشونو عاشق و شیدای کسی که هیچ وقت دوستشون نداشتند نشون بدن
من دوست دارم همیشه 6 ساله باشم تا دیگران فکر کنن هیچی حالیم نیست و . . .

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست!اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه میفشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت و اگر باور داشته باشی میبنی ستاره ها هم با تو حرف می زنند باور کن که با او هرگز تنها نیستی. کافیست عاشقانه به او نگاه کنی.


http://aftab.ir/photoblog/adv_images/e5c88c99a96666b1cede8bb2e12dc4d7.jpg


نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت 10:12 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

دنیایم نه به سفیدی برف است

ونه به سیاهی پرهای کلاغ

دنیای من نه خوب است و نه بد...

دنیایم شاید خاکستری باشد....

از همین روست که دیگر ناآرامی ها بی قرارم نمی کند و شادی ها مرا در بر نمی گیرد!

از همین روست که گاه که می شنوم از تو....از او...دیگر به هم نمی ریزم

چون باور کرده ام که هیچ چیز سفید سفید نیست

همان طور که سیاه نیست...!


نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت 10:12 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

گفت : می خوام یه یادگاری بنویسم تا همیشه برات بمونه ...

گفتم : کجا؟

گفت : رو قلبت ...

گفتم : می تونی؟

گفت : آره زیاد سخت نیست ...

گفتم : بنویس تا برای همیشه بمونه ...

یه خنجر برداشت ...

گفتم : این چیه؟

گفت : هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس .

ساکت شدم  ...

گفتم:بنویس دیگه چرا معطلی ؟

خنجر رو برداشت و با قسمت  تیز اون نوشت :

دوستت دارم دیوونه !!!

اون رفته خیلی وقته ... کجا ؟ نمی دونم .

اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده ...         

   خدایا عشقم بر گرده


نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت 10:11 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

دوست دارم برای تو بنویسم

 

 میخوام توی نوشته هام همیشه با من باشی ...

میخوام بهت بگم چقدر دوستت دارم ...

میخوام بگم یه جزیره ی تک و تنهام که بدون تو دلم میگیره .

میخوام به قداست عشقمون ، کوچیک بشم تا با تو

 به پرواز شاپرکهای کنار برکه بخندم ...

مثل حس نیاز توی سجاده ام !

مثل رویاهای کودکی ام ...

نمیدونم !

اما با همین حس زیبایم برایت  می نویسم

تا بدونی به اندازه ی تمام دعاهای شبانه ام دوستت دارم


نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت 10:9 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

نسیم خوش عشق

چقدر این آسمان آبی زیباست ، هوای دل انگیزیست!

این نسیمی که میوزد بهاریست ، پر از عطر و بوی عاشقیست !

از کدامین سو می آید این نسیم بهاری ، از سوی دریا می آید یا صحرای عشق...

چه زیبا میخوانند پرندگان ، چه عاشقانه پرواز میکنند در آسمان ..

این نسیم بهاری در این روز قشنگ آفتابی دل مرا عاشق کرده است....

از کدامین سو می آید نسیم خوش عشق ؟

چقدر آرامم ، بی تابم تا بدانم این نسیم بهاری از کدامین سو می آید...

لحظه ای که چشم به آسمان دوختم پروانه ها دسته به دسته به یک سو می رفتند ..

به دنبال آنها رفتم ، به تو رسیدم ، آن نسیم مهربان از سوی قلب تو بود....

تو را دیدم .. عاشقتر شدم ، عاشق قلب تو و نسیمی که از سوی او می آمد....

چقدر این قلبت مهربان است ، چقدر چهره تو درخشان است ....

این لحظه عاشقی لحظه ایست بیادماندنی ، خاطره ایست فراموش نشدنی !

از نسیم خوش عشق تا قلب مهربانت و از احساس من تا قلب تو راهی نیست !

ازقلب من تا عشق تو ، از زندگی من تا قلب تو یک راه جز راه عاشقی نیست !

هر جا که نسیمی می وزد یاد تو در دلم زنده می شود ، من که همیشه به یاد توام ،

خاطره دیدار با تو لحظه هایم را پرخاطره میکند !

چقدر این زندگی با تو شیرین است ، چقدر قلبم با تو خوشبخت است !

خوشبختی را تنها با تو میتوانم تجربه کنم ، زیبایی های دنیا را تنها با تو میتوانم ببینم ،

نسیم خوش عشق را تنها از سوی قلب تو میتوانم حس کنم ، صدای سخن عشق را

تنها از سوی تو میتوانم بشنوم ، و تنها دستان تو را میتوانم لمس کنم تا آرام شوم ،

عاشق شوم و با تو بمیرم .....

و این است حس ششگانه من ، هر چه خدا به من داده تنها با تو میتوانم آنها را تجربه

کنم....

چقدر این دنیا با تو زیباست ، چقدر این لحظه ها با تو شیرین است ، چقدر تو عزیزی برایم

عزیزم...

 

 

 

 

 

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com


نوشته شده در یکشنبه 90/3/29ساعت 4:56 عصر توسط افشین نظرات ( ) | |

اگه دوسم داری پیشم بمون اما اگه دوسم نداری برو ولی عذابم نده ،

چون نبودن و سوختن بهتر از موندن و نابود شدنه


نوشته شده در یکشنبه 90/3/29ساعت 4:54 عصر توسط افشین نظرات ( ) | |


همیشه سعی کنید

 وقتی به کسی برای اولین بار میگید دوستت دارم

 از ته درونتون باشه نه از روی هوس ، چون همون حرف باعث میشه

 که هیچوقت عاشق نشین .


نوشته شده در یکشنبه 90/3/29ساعت 4:52 عصر توسط افشین نظرات ( ) | |

از هر که پرسیدم ، گفت فراموشش کن . اما چگونه ؟ هیچکس نگفت . یکی گفت : دیگر بدو فکر نکن . اما  چگونه به او فکر نکنم ، در حالی که هر لحظه یادش در خاطر من است . دیگری گفت : دیگر به او نگاهی  نکن . اما چگونه نگاهش نکنم ، در حالی که نگاه تنها مسیر میان من و اوست . دیگری گفت : نگاهش را  نادیده بگیر . اما چگونه نگاهش را نادیده بگیرم ، درحالی که نگاهش در هر آینه پیداست . تمام راه حلها را  امتحان کردم ، اما نشد . هر روز خاطره اش تازه تر است از دیروز و هر روز نگاهش همان نگاه دیروز است ، همان نگاه اول روز . چگونه می توانم فراموشش کنم در حالی که در تک تکِ ستاره های آسمان بر قطره ، قطره ی موجهای دریا و بر برگ برگِ سبزِ سرو نامش را نوشته ام . و از صدای چکاوک ، و از صدای بلبل ، و از سکوت قاصدک ، تنها صدای سلام او را می شناسم . در هر آینه ای ، و بر هر دیواری ، قابی از نگاهش نصب کرده ام . حال از خود تو می پرسم : چگونه فراموشت کنم ؟! چگونه دیگر نگاهت نکنم ؟! چگونه دیگر نامت را نیاورم ؟! چگونه دیگر در آینه بنگرم ؟! چگونه دیگر صدایت را نشنوم ؟! وچگونه دیگر آمدنت را به انتظار ننشینم ؟! ای کاش پاسخم می دادی . ای کاش فقط برای یک لحظه سکوت را می شکستی . از تو می پرسم : چگونه به آسمان نگاه کنم ، و ماه رخ تو را هر شب تمام نبینم ؟! چگونه چشمه آب را بنگرم ، و جوشش مهربانی ات از خاطرم نگذرد ؟! چگونه به کوه نگاهی اندازم ، و عظمت و بزرگی نگاهت را نجویم ؟! چگونه از کنار نسیم بگذرم ، و بوی خوش تو به مشامم نرسد ؟! چگونه موجهای دریا را ببینم ، و یاد نام تو روی شنهای ساحل نیفتم ؟! چگونه ؟! بگو چگونه می توانم با تمام آنچه دارم ، هرچند جز نگاهت هیچ ندارم ، وداع کنم و فرض کنم از ابتدا هیچ نداشته ام ؟! چگونه باور کنم حرفهای شقایق همه دروغ بوده است ؟! و تمام حرفهای قاصدک ، و امید گنجشک، و تمام خاطرات پرستو . چگونه باور کنم تو دیگر نگاهم نخواهی کرد ؟! چگونه باور کنم زندگی به همین سادگی مسیر جاده تو را از من جداکرد ؟! چگونه باور کنم آن بیابان که جز برهوت تنهایی نیست خیلی وقت است آغاز گشته است ؟! چگونه باور کنم سرابی بیش نبودی ؟! چگونه باور کنم جاده سنگدلی اش را برای همگان تنها در زندگی من به نمایش گذاشت ؟! چگونه باور کنم ماه از سرزمین من گریخت ، بی آنکه مهتابی او را برباید ؟! تو بگو چگونه باید باور کنم ؟!

نوشته شده در یکشنبه 90/3/29ساعت 10:49 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ