سه غم اومد به جونم هرسه یکجا غریبی و اسیری و غم یار غریبی و اسیری چاره داره ولی آخر کشد مارو غم یار اینجا در قلب من حد و مرزی قطار می رود .... تو می روی ..... تمام ایستگاه می رود ............ رگرد خیلی زود من روزها رو میشمرم شمردن شبا با تو دلم میگیره دلم تنگ میشه دلم میخوادت! زود برگرد عقشم! امروز تولدم بود فقط دوست داشتم به یادم باشن اونایی که بیادشونم اولین پیام تبریک از طرف تو بود باورم نمیشد فکر میکردم خیالاتی شدم بهترین روز زندگیم امروز بود همین که فهمیدم برات ارزش دارم و هنوزم بیادمی مرسی از تموم خوبیات میدونی چقدر شاد شدم تولد فقط یه بهونست یه بهونه واسه این که بدونی هستی و توی دنیای بزرگ یه نفر به یادته و این حس قشنگیه دل شکستن هم بلد بودم
نمیدانستم من هم میتوانم سنگدل باشم! تو هم میتوانی مثل من باشی سخت نیست گام اول را برداری خود به خود احساس سنگ بودن خواهی کرد انگار نه انگار روزی نفسهایش آرام بخش جانت بود انگارنه انگار لبخندش شادی بخش لبهایت بود انگار نه انگار دلتنگ توست انگار نه انگار منتظر لبخند توست بگذار سنگدلیت را لمس کند بگذار به مهربانیهایت شک کند بگذار بفهمد تو هم میتوانی مثل او شوی سنگ شوی سخت شوی و بی احساس شاید بغضم خلاصه همین واژه بود دوستت دارم حتی اگه نتونم هیچوقت به یادت گریه کنم نمیدونم این حس من تا به حال بهت دست داده اینکه بخوای گریه کنی و نتونی اینکه یه دنیا حرف داشته باشی و سکوت کنی و تمام احساست تبدیل به بغض شه این چه حسیه که داره عذابم میده به خدا تقصیر من نبود فاصله بی طاقتم کرد.... یه شب بهم گفتی هیچ وقت تنهام نمی زاری دیگه اجازه نمی دی اشک از چشمام بریزه اما دل سنگ روزگار نذاشت به قولت وفاکنی تورو هم ازم گرفت تا اشکام دیگه هیچ وقت واینسه وداغ آغوش گرمت رو دلم گذاشت روزگار به هیچ کس وفا نمی کنه.... چشای بارونی من طاقت موندن نداره بغض صدام نمیشکنه جرات خوندن ندارم یه حسرت همیشگی یه اسمون شیشه ای نداشتنت بهونه بود قسمت من همینه سهم من از عشق تو فقط ندیدنت نبود نا مهربون نبودی بری از یادم دوستت داشتم چرا نمیرسی به فریادم تو میدونی این روزا چه حالی دارم پر بغضم پر دردم دلتنگم به خدا سرد سردم من که ندیدمت وقت پر پرشدنت تو که منو دوست داشتی چراتنها رفتی از توی خاطراتمون نگفتی فاصله ی شکستو معنا میکنی نگفتی وقت رفتنت امروز و فردا میکنی نگفتی تو شبایی که نیستی دیگه کنار من غریبه ها سر میکشن تو دفتر خاطرات من نگفتی جای اسم تو خالی میشه تو دفترم نگفتی رنگ چشات یواش یواش میره از یاد من نگفتی بعد رفتنت چقدر بهونه میگیرم نگفتی اگه نباشی شاید من بمیرم من که دارم کم میارم طاقت موندن ندارم فقط میخوام میام پیشت یه روز از خواب پامیشم ببینم رویا بوده هر اتغاقی که افتاده بگم خیالاتی شدم خواب دیدم رویا بوده تو دریاتنها خواب دیدن... منتظرم بیایی که زیرپوستم میدود لای جرز دیوار زندانی کنی تنها من نیستم که تو را میخواهم تپش های قلب ابر قطره قطره برای تو می چکد با تو نگاه جنگل سبز است درخت های سر بهوا قد می کشند با تو دشت لاله را صدا می زند آواز قناری سکوت را می شکند وقت آمدنت پرستو هم می آید....
برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو
زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب
می تواند نفس بکشد؟؟؟
مگر می شود هوا را از
زندگیم برداری و من
زنده بمانم؟؟؟
بگو معنی تمرین چیست؟؟؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟
بریدن از خودم را؟؟؟
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ، در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!!
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |