چشای بارونی من طاقت موندن نداره بغض صدام نمیشکنه جرات خوندن ندارم یه حسرت همیشگی یه اسمون شیشه ای نداشتنت بهونه بود قسمت من همینه سهم من از عشق تو فقط ندیدنت نبود نا مهربون نبودی بری از یادم دوستت داشتم چرا نمیرسی به فریادم تو میدونی این روزا چه حالی دارم پر بغضم پر دردم دلتنگم به خدا سرد سردم من که ندیدمت وقت پر پرشدنت تو که منو دوست داشتی چراتنها رفتی از توی خاطراتمون نگفتی فاصله ی شکستو معنا میکنی نگفتی وقت رفتنت امروز و فردا میکنی نگفتی تو شبایی که نیستی دیگه کنار من غریبه ها سر میکشن تو دفتر خاطرات من نگفتی جای اسم تو خالی میشه تو دفترم نگفتی رنگ چشات یواش یواش میره از یاد من نگفتی بعد رفتنت چقدر بهونه میگیرم نگفتی اگه نباشی شاید من بمیرم من که دارم کم میارم طاقت موندن ندارم فقط میخوام میام پیشت یه روز از خواب پامیشم ببینم رویا بوده هر اتغاقی که افتاده بگم خیالاتی شدم خواب دیدم رویا بوده تو دریاتنها خواب دیدن... منتظرم بیایی که زیرپوستم میدود لای جرز دیوار زندانی کنی تنها من نیستم که تو را میخواهم تپش های قلب ابر قطره قطره برای تو می چکد با تو نگاه جنگل سبز است درخت های سر بهوا قد می کشند با تو دشت لاله را صدا می زند آواز قناری سکوت را می شکند وقت آمدنت پرستو هم می آید.... نمیدانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما میگذرد؛ تا یادم میآید، چشم انتظار تو بودهام. تو در قلهای و من در دامنه ـ وقتی قلهها سلام خود را با جریانِ رود به دامنه میریزند، چشم انتظار پیامی ـ علامتی از سوی تواَم تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛ گرچه حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من نگنجد. به شوق تو، پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست. همیشه دلم پیش خودم گیره !! به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست!اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه میفشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت و اگر باور داشته باشی میبنی ستاره ها هم با تو حرف می زنند باور کن که با او هرگز تنها نیستی. کافیست عاشقانه به او نگاه کنی. ونه به سیاهی پرهای کلاغ دنیای من نه خوب است و نه بد... دنیایم شاید خاکستری باشد.... از همین روست که دیگر ناآرامی ها بی قرارم نمی کند و شادی ها مرا در بر نمی گیرد! از همین روست که گاه که می شنوم از تو....از او...دیگر به هم نمی ریزم چون باور کرده ام که هیچ چیز سفید سفید نیست همان طور که سیاه نیست...! گفت : می خوام یه یادگاری بنویسم تا همیشه برات بمونه ... گفتم : کجا؟ گفت : رو قلبت ... گفتم : می تونی؟ گفت : آره زیاد سخت نیست ... گفتم : بنویس تا برای همیشه بمونه ... یه خنجر برداشت ... گفتم : این چیه؟ گفت : هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس . ساکت شدم ... گفتم:بنویس دیگه چرا معطلی ؟ خنجر رو برداشت و با قسمت تیز اون نوشت : دوستت دارم دیوونه !!! اون رفته خیلی وقته ... کجا ؟ نمی دونم . اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده ... خدایا عشقم بر گرده دوست دارم برای تو بنویسم میخوام توی نوشته هام همیشه با من باشی ... میخوام بهت بگم چقدر دوستت دارم ... میخوام بگم یه جزیره ی تک و تنهام که بدون تو دلم میگیره . میخوام به قداست عشقمون ، کوچیک بشم تا با تو به پرواز شاپرکهای کنار برکه بخندم ... مثل حس نیاز توی سجاده ام ! مثل رویاهای کودکی ام ... نمیدونم ! اما با همین حس زیبایم برایت می نویسم تا بدونی به اندازه ی تمام دعاهای شبانه ام دوستت دارم چقدر این آسمان آبی زیباست ، هوای دل انگیزیست! این نسیمی که میوزد بهاریست ، پر از عطر و بوی عاشقیست ! از کدامین سو می آید این نسیم بهاری ، از سوی دریا می آید یا صحرای عشق... چه زیبا میخوانند پرندگان ، چه عاشقانه پرواز میکنند در آسمان .. این نسیم بهاری در این روز قشنگ آفتابی دل مرا عاشق کرده است.... از کدامین سو می آید نسیم خوش عشق ؟ چقدر آرامم ، بی تابم تا بدانم این نسیم بهاری از کدامین سو می آید... لحظه ای که چشم به آسمان دوختم پروانه ها دسته به دسته به یک سو می رفتند .. به دنبال آنها رفتم ، به تو رسیدم ، آن نسیم مهربان از سوی قلب تو بود.... تو را دیدم .. عاشقتر شدم ، عاشق قلب تو و نسیمی که از سوی او می آمد.... چقدر این قلبت مهربان است ، چقدر چهره تو درخشان است .... این لحظه عاشقی لحظه ایست بیادماندنی ، خاطره ایست فراموش نشدنی ! از نسیم خوش عشق تا قلب مهربانت و از احساس من تا قلب تو راهی نیست ! ازقلب من تا عشق تو ، از زندگی من تا قلب تو یک راه جز راه عاشقی نیست ! هر جا که نسیمی می وزد یاد تو در دلم زنده می شود ، من که همیشه به یاد توام ، خاطره دیدار با تو لحظه هایم را پرخاطره میکند ! چقدر این زندگی با تو شیرین است ، چقدر قلبم با تو خوشبخت است ! خوشبختی را تنها با تو میتوانم تجربه کنم ، زیبایی های دنیا را تنها با تو میتوانم ببینم ، نسیم خوش عشق را تنها از سوی قلب تو میتوانم حس کنم ، صدای سخن عشق را تنها از سوی تو میتوانم بشنوم ، و تنها دستان تو را میتوانم لمس کنم تا آرام شوم ، عاشق شوم و با تو بمیرم ..... و این است حس ششگانه من ، هر چه خدا به من داده تنها با تو میتوانم آنها را تجربه کنم.... چقدر این دنیا با تو زیباست ، چقدر این لحظه ها با تو شیرین است ، چقدر تو عزیزی برایم عزیزم... اگه دوسم داری پیشم بمون اما اگه دوسم نداری برو ولی عذابم نده ، چون نبودن و سوختن بهتر از موندن و نابود شدنه
مولای من!
به کنار پنجره ی بسته امید می روم و به آروزهایی که از دور برایم دست تکان می دادند نگاه می کردم،من ازدورسایه ی چیزی را میبینم که با دستهایش مرا میخواند.مــرگ از پنجره بسته مرا میخواند.دگر به این پنجره عادت کرده بودم چرا که از وقت سپیده تا به هنگام غروب به انتظار دو کفش تازه که بیایند و ذهن این جاده های غم آلود را مرور کند،همیشه بر این باور بودم که زمین میداند سینه اش را دو کفش تازه مرور خواهد کرد.دیگر چشم هایم کم سو شده اند اما باز هم به انتظار تو در این جاده های پر غبار می مانم.در کنار این پنجره.من بودم،غم بود،شمع و شب بود.اما دیری نپایید که شب رفت و شمع سوخت وتنها در این اتاق سردو بی روح من ماندم و غم.می خواهم روزی تمام این غم ها را همچون مُشت بر دل سیاه شب زنم و راهی آبادی شوم،که در آن پنجره ای نباشد که کنار آن بر انتظار تکیه زنم.
نمی دونم ! شاید بخاطره اینه که خودم فقط دلواپسه خودم هستم.
دل آدمهای بیرون هیچ وقت با دل ما یکی نمی شه !!
فقط دوست دارند ما فکر کنیم که به یادشون هستیم !!
یا یه مرضی دارند که دوست دارند خودشونو عاشق و شیدای کسی که هیچ وقت دوستشون نداشتند نشون بدن
من دوست دارم همیشه 6 ساله باشم تا دیگران فکر کنن هیچی حالیم نیست و . . .
نسیم خوش عشق
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |