وقتی به دنیامیای همه دوروبرتن وقتی به دنیامیای همه واثت اسم انتخاب میکنن وقتی به دنیامیای گریه میکنی همه میگن خوابش میاد وقتی به دنیامیای بااولین گریه آرومت میکنن وقتی یه کم بزرگ میشی دیگه بااولین گریه پروبالتو نمی گیرن وقتی یه کم بزرگ میشی دیگه حتی باهات دردودلم نمی کنن آخه یکی بایدبگه این به خداهمون بچه است همونی که با گریش دلتون میشکست همونی که باچه اشتیاقی واثش اسم انتخاب کردید همونی که وقتی درخواب بود توگوشش لالایی می خوندین اما افسوس که دیگه شبابازمزمه لالایی خوابم نمیبره دیگه کسی بادستاش اشکاموپاک نمیکنه دیگه کسی ....................... اگربربال کبوتر پری نبودوبرای نوشتن ازنفسهای تودفتری نبود اگرعشق ازپنجره نیمه بازاتاقم به درون نمی خزیدودلم به سوی توپرنمی کشد اگربرای این دل خسته ام وبالهای شکسته ام سنگ صبوری نبود وبرای رسیدن به تومجال عبوری نبودونمی توانستم از بوسه هایم قصری برایت بسازم ودستهایم به دامنت نمی رسیدوشعرهایم بوی گل وپرنده نمی داد ومدام تورانمی سرود دنیالطفی نداشت...................... باز آن یار بی وفا عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق یعنی لحظه های التهاب عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق یعنی با پرستو پر زدن عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عزیزم! می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود! اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم! اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو باشد! اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای! اگر دوست دارم ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمیشود! اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟! بالاخره... فکر کنم این هم ارزش نظر دادن رو داشته باشه. نظرات خودتون رو در مورد این مطلب بگویید. مفهوم عشق به طور کلی عبارتست از هر گونه سعی و کوشش برای رسیدن به خوبی و سعادت که بالاترین هدف است . اما در مورد کسانیکه از راههای گوناگون مثل تحصیل ، پول ، ورزش،فلسفه و ... بدنبال این هدف میروند کلمه عشق بکاربرده نمیشود و کسی اینگونه افراد را عاشق نمیداند و فقط در مورد عده معدودی که از راه مخصوصی بدنبال آن هستند نام کلی عشق بکار برده میشود. رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟ فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟ مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟ مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟ تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟ مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟ مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود! باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی! کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
· میروم خسته و افسرده و زار · سوی منزلگه ویرانی خویش · به خدا می برم از شهر شما · دل شوریده و دیوانه ی خویش · می برم که در آن نقطه ی دور · شستشویش دهم از رنگ گناه · شستشویش دهم از کله ی عشق · زین همه خواهش بیجا و تباه · می برم تا ز تو دورش سازم · ز تو ای جلوه ی امید مهال · می برم زنده بگورش سازم · تا از این پس نکند یاد وصال · ناله می لرزد می رقصد اشک · آه بگذار که بگریزم من · از تو ای چشمه ی جوشان گناه · شاید آن به که بپرهیزم من · بخدا غنچه ی شادی بودم · دست عشق آمد و از شاخم چید · شعله ی آه شدم صد افسوس · که لبم باز بر آن لب نرسید · عاقبت بند سفر پایم بست · میروم خنده به لب خونین دل · میروم از دل من دست بدار · ای امید عبث بی حاصل همش نیستی... ایکاش یه کم بودی.... یعنی این معنی عادته؟ این که با نبودنت کنار اومدم.... این که میتونم دوستت داشته باشم بدون اینکه باشی...! این که همیشگی شدی برام... ایکاش یه کم بودی... ایکاش بیشتر از یه روزمرگی برات بودم...!!!
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران
یعنی سجده ها با چشم تر
یعنی سر به دار آویختن
یعنی اشک حسرت ریختن
یعنی در جهان رسوا شدن
یعنی مست و بی پروا شدن
یعنی سوختن یا ساختن
یعنی زندگی را باختن
یعنی انتظار و انتظار
یعنی هرچه بینی عکس یار
یعنی دیده بر در دوختن
یعنی در فراقش سوختن
یعنی لحظه های ناب ناب
یعنی سوز نی ، آه شبان
یعنی شاعری دل سوخته
یعنی آتشی افروخته
یعنی با گلی گفتن سخن
یعنی خون لاله بر چمن
یعنی شعله بر خرمن زدن
یعنی رسم دل بر هم زدن
یعنی یک تیمّم، یک نماز
یعنی عالمی راز و نیاز
یعنی آب بر آذر زدن
یعنی چو*احسان پا به راه
یعنی همچو یوسف قعر چاه
یعنی بیستون کندن به دست
یعنی زاهد اما بُـت پرست
یعنی همچو من شیدا شدن
یعنی قطره و دریا شدن
یعنی یک شقایق غرق خون
یعنی درد و محنت در درون
یعنی یک تبلور یک سرود
یعنی یک سلام و یک درود
یعنی معنی رنگین کمان
اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!
و
اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.
بعضیها میگویند : کسانیکه در جستجوی نیمه دیگر خود هستند عاشق میباشند اما هدف عشق نه نیمه است و نه تمامی ، اگر این نیمه و تمام در عین حال خوب نباشد ، مگر نه اینست که مردم با رضا و رغبت به بریدن دست و پای خود تن در میدهند وقتیکه این دست و پا که اعضای بدن هستند فاسد و مضر شده باشند . پس صحیح نیست که بگوییم هر کسی در جستجوی آن چیزیست که متعلق به خودش میباشد مگر اینکه در عین حال معتقد باشیم که فقط خوبی است که متعلق به ما و خویش ماست . بنابراین آنچه مردم دوستش دارند جزخوب چیزی دیگر نمیباشد و بشر میخواهد برای همیشه مالک خوبی باشد و آنرا بدست آورد ، بطور خلاصه عشق عبارتست از اشتیاق به دارا شدن خوبی برای همیشه ، برای ابدی شدن عشق باید زیبایی و خوبی را تولید کرد خواه جسما" و خواه روحا" بنابر این بشر بدنبال زیبایی میگردد تا بتواند در او تولید کند و ابتدا فریفته زیبایی ظاهری میشود و فقط به یک زیبا دل میبندد و ازین دلبستگی افکار و اندیشه های زیبایی در او بوجود میاید و سپس متوجه میشود که زیبایی ظاهری یک فرد با دیگری یکیست وبنابراین اگر قرار باشد که بدنبال ظاهر باشد علت ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و با این دریافت عاشق تمام کسانیکه زیبا هستند میشود ودیگر عاشق 1 نفر نیست ، زیرا یکی در نظر او کوچک و بی معنی جلوه میکند ، سپس متوجه زیبایی روح میشود و آنرا بمراتب بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد. در این مرحله اگر کسی پیدا شود که روحی زیبا در عین به بهره بودن از زیبایی جسم داشته باشد دل در او خواهد بست و دائم متوجه افکارش میشود و بدین ترتیب به مرحله ای خواهد رسید که زیبایی عوالم معنوی و کوششهای اخلاقی را روءیت میکند . کسیکه زیبایی را طی این مراحل تجربه کند به زیبایی همیشگی و مطلق خواهد رسید و به اعتقاد افلاطون عشق رهبریست که ما را به سمت این زیبایی هدایت میکند و ازین جهت قابل ستایش است
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |