سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بچه ها من تنهام!!!کمک

تیر می کشد

قلب تیر خورده ام

و تنها تو می دانی

شمار آه های نکشیده ام را

راستی!

کی حال من

خوب بود؟

پی نوشت:

سال هاست ایستاده ایم

در دو انتهای

خواستن و نتوانستن


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/8ساعت 11:31 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

قاصدک چه خبر آوردی؟

از کجا ، وز که آوردی؟

خوش خبر باشی،

اما، اما......

انتظار خبری نیست مرا...

نه ز یاری و نه ز دیاری ...

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کسی.

برو آنجا که تو را منتظرند.


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/8ساعت 11:31 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

 

اگه چشمات من و می خواست تو نگاه تو می مردم

اگه دستات مال من بود جون به دستات می سپردم

اگه اسمم رو می خوندی دیگه از یاد نمی بردم 

اگه با من تو می موندی همه دنیا تو می ساختم ...


پی نوشت:

همیشه

پای یک "اگر" در میان است


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/8ساعت 11:30 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

 

دیدی تا حالا اگر کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی؟؟؟

 
دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبونت بشکنی؟؟؟


دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی؟؟؟



حتی اگه....



حتی اگه بره و همه چیزو با خودش ببره.....



دارو ندار دلتو....

حتی اگه از اون فقط هاهای گریه ی شبانت بمونه و عطر آخرین نفسش....



آخرین نگاهش حتی اگه بعد رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه....



دیدی......



دیدی هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسی از کنارت رد میشه که بوی عطرشو میده چه حالی

 میشی؟؟؟....



بر میگردی و به اون رهگذر نگاه می کنی تا مطمئن بشی خودش نبوده.....


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/8ساعت 11:29 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 11:42 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

   خیلی سخته غرورت رو واسه یه نفر بشکنی بعد بفهمی دوستت نداره

خیلی سخته دوسش داشته باشی اما نتونی باهاش بمونی

 

 خیلی سخته گریه کنی ولی بهونه نداشته باشی

 

 خیلی سخته صمیمی ترین دوستت بهت خیانت کنه

 

  خیلی سخته کسی که تمومه زندگیت رو به پاش ریختی با بی رحمی تو

چشات نگاه کنه بگه دوستت ندارم بگه ازت خوشم نمیاد

خیلی سخته مجبور باشی سخترین چیزا رو تحمل کنی

 

 خیلی خیلی خیلی سخته نافرجام عاشق باشی


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 11:41 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

 

همه چیز را یاد گرفته ام! ...

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ...

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم ...

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!

یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...

که چگونه.....!

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

تو نگرانم نشو !!

فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت...


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 11:41 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

 

زود فراموش شدم مهربونم.زود خاطرات را به صندوق خاطرات فرستادی

دل شکستن من کاری نداشت ولی یه زخم موند توی دلــــــــــــم.


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 11:40 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

مدتها ...

کمی آنطرف تر

حوالی جاده های انتظار

چشم به راهت بودم

... نمیدانم

راهت طولانی بود

یا صبرم اندک

که کم آوردم


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 11:38 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

حس کردنیه..دردو میگم!!حس میکنی درد میکشم؟نه میدونم که نه

یه بار پرواز

یه بار موندن

یه بار نه هزار بار بی کسی

آخرش که چی؟

همیشه درد و رنج

نقطه سرخط

خطی نمونده

من کم تر از تونکشیدم

هیچوقت نخواهی فهمید...................................


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 10:18 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ