سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بچه ها من تنهام!!!کمک

گاهی بایدکم باشی تا کم بودنت احساس بشه...نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت نشه...!وااااای 


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 6:58 عصر توسط دخترتنها نظرات ( ) | |

دوستت دارم عزیزم


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 9:41 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

همیشه به یادت خواهم ماند چون میخواهم باغ آرزوهایت را بهاری کنم
می خواهم دوباره به نامت سوگند بخورم ودر دیده ات و در حضورت همانن ستاره ها بدرخشم!
می خواهم دلتنگی هایم را با تو تقسیم کنم و در نهایت بی کسی تو را همه کس خود کنم و در صحرای وجودت شقایق های زیبارا بچینم!
می خواهم نشانیم را به آئینه ها دهم تا تو مرا زودتر بیابی!
می خواهم از جاده های دلم خطی سبز تا انتهای وجودت ترسیم کنم و آخر اینکه می خواهم فقط برای یک لحظه ببینمت که بر روی نیمکت تنهایی من تکیه زدی و کلاه آرامش بر سر میگذاری و مرا به سوی خود میخوانی!
و من در عین ناباوری بسوی تو قدم برمیدارم و در کنار تو بر روی نیمکت مینشینم
و تا ابد نام تورا بر روی زبان می آورم.
و این نیمکت مکان پیوند عشق ماست
و تا همیشه برای من مقدس میماند.....


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 9:40 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 9:39 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم....
تو نبودی و در نهان خانه دلم جایت خالی بود.......
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم........
تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم......
و تو آمدی.از دوردستها......
از سرزمین عشق......
تو مرا با عشق آشنا کردی.....
با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم........
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی..........
با تو کامل شدم.......
با تو بزرگ شدم......
با تو الفبای عشق را اموختم.......
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم......
به تو و کلبه عاشمان بالیدم.......
تو نیمه گمشده ام شدی........
حال که اینچنین شیفته توام باش تا در کنارت آرامش بیابم....
حتی برای لحظه ای از من جدا نشو......
بدون تو دستم سرد است........
بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است......
به حرمت عشقمان...
به حرمت لحظات زیبایمان..........
مرو که بی تو من هیچم.......
بمان با من.....
بدان که تا ابد نام تو بر قلبم حک شده........
بدان که عشقمان همیشه پاک خواهداقعی واژه عشق را ماند.............
به وفایم ایمان داشته باش...............
تا به تو نشان دهم معنی و


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 9:39 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

 

صبح یک روز سرد پائیزی  روزی از روز های اول سال

بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال

بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود

هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود

تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده

باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده

شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم

ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم

دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند

گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند

غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد

با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد

جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم

روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم

جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم

تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم

جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم

زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد

هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد

با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است

کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 9:38 صبح توسط افشین نظرات ( ) | |

با سلام خدمت همه عاشقانی که نام زیبای عشق رابرسینه بلند آسمان حک میکنند....

نوشته شده در جمعه 90/4/10ساعت 4:59 عصر توسط افشین نظرات ( ) | |

نمی خواهم فرا رسد روزهای افتابی
من عاشقم،  عاشق این اسمان ابری
نمیخواهم پایان یابد این لحظه رویایی

نوشته شده در جمعه 90/4/10ساعت 4:55 عصر توسط افشین نظرات ( ) | |

قلبم را به پیشواز آفتاب می‏فرستم
تا با آفتاب جشن بگیریم این رحمت بزرگ را
و ثانیه‏های امروز را از گل‏های عطری که فرشته‏ها آورده‏اند،
استنشاق کنیم
عیدمبعث مبارک عشقم سبهرم.


نوشته شده در جمعه 90/4/10ساعت 4:53 عصر توسط افشین نظرات ( ) | |

میگویندشیشه ها احساس ندارن!!اماهنگامی که روی شیشه ی بخارگرفته ی اتاقم نوشتم دوستت دارم.... ارام گریست!!گریه‌آور


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/9ساعت 2:28 عصر توسط دخترتنها نظرات ( ) | |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ