سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بچه ها من تنهام!!!کمک

یک روز عشق و دیوانه و تنبل و دروغگو وخبر چین...پیش هم نشسته بودن و داشتن فکر میکردن که چیکارکنن بعد از مدتی......دیوانه گفت: بیاید باهم قایم موشک بازی کننی و بعد همه رفتن قایم شدن و دیوانه چشم گذاشت...تابه 98..99..100رسید گفت من امد همه را پیدا کرد وفقط عشق مانده بود...بعداز مدتی خبرچین امد وگفت به دیوانه:عشق پشت بوته ها ایم شده!!!دیوانه تنه ی درختی را کند و رفت...تنه ی درخت لبه های بسیار تیزی داشت...دیوانه  تکه ای ازتنه ی درخت را که کنده بود برروی بوته ها ضربه میزد... بعد از چند لحظه صدای ناله را شدید و دید که عشق با دستان خونی که جلوی چشماش را گرفته بود امد بیرون...دیوانه که وقتی فهمید عشق کور شده است.!!! گفت من باید برات چه کنم و عشق ازاو خواست که همیشه با او باشد مانند عصا...وازاین به بعد عشق و دیوانگی با هم همرراه شدن...!!


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/29ساعت 10:48 صبح توسط دخترتنها نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ